آخر داستان «قهوه تلخ» لو رفت

این نسخهٔ پایداری است که در ‏۳ فوریهٔ ۲۰۱۲ بازبینی شد. تغییراتی از الگو/پروندهٔ در انتظار بازبینی، وجود دارند.
سه‌شنبه ۴ آبان ۱۳۸۹، ۲۶ اکتبر ۲۰۱۰، ۰۳:۳۰:۰۰ ق.ظ.

مناسبات حاکم بر جامعه و ساختار قدرت، موجب می‌شود یک دربان ساده بانک که با این مناسبات درگیر است و با اهل آن دوران در محیط دربار و جامعه شهری اجباراً زندگی می‌کند، باید انواع آزارها و جفاهای محیط را انتظار کشیده و قادر به ایجاد ارتباط نیست. هزاران بلا و مصیبت را تحمل می‌کند و سعی دارد از بروز برخی فجایع مانند کشته شدن جعفر برمکی به دست مسرور جلوگیری کند ولی ناتوان است و تنها مجبور است خود را برابر حوادث حفظ کند. داستان مجموعه تلویزیونی «قهوه تلخ» در واقع تقلید از قصه‌ای است که برای اولین بار در سال ۱۳۳۷ در مجله اطلاعات جوانان و بار دوم در سال ۱۳۵۰ در مجله فردوسی با عنوان «ماشاءالله‌خان در بارگاه هارون‌الرشید» به چاپ رسید و در سال ۱۳۵۴ به صورت کتابی با همین عنوان به قلم «ا.پ.آشنا» یا همان «ایرج پزشک‌زاد» (متولد ۱۳۰۶) منتشر شد.

به گزارش خبرآنلاین؛ در مقدمه این داستان نویسنده ابتدا به مفهوم سیر و سفر در زمان گذشته و اینکه این سفر همیشه جنبه رؤیایی برای بشر داشته، پرداخته و آرزوی انسان برای داشتن علم و اطلاع به توانایی خود و کمبودهای دوران قدیم که بتواند به میان آدم‌های قرون گذشته بازگشته و برتری‌های خود را به رخ آنها بکشد و تفریح کند، صحبت کند.

نویسنده این تفریح و تفرج در گذشته را موضوع بسیاری از آثار تخیلی نویسندگان جهان و حتی سوژه بسیاری از فیلم‌های سینمایی دانسته و در این داستان شخصیتی به نام ماشاءالله‌خان را تصویر می‌کند که دربان بانک است و تحت تأثیر کتب تاریخی و به ویژه داستان‌های دوران هارون‌‌الرشید قرار دارد و اطرافیان را براساس برخوردی که با وی دارند، در قالب شخصیت‌های آن دوران می‌بیند.

در میان آن کتاب‌ها «عباسه و جعفر برمکی» و «امین و مأمون» اثر «جرجی زیدان» قرار دارند که به داستان‌ها و حوادث دربار خلیفه می‌پردازند. ماشاءالله آرزو می‌کند که کاش در دوران خلیفه بغداد به دنیا آمده بود و زندگی می‌کرد. تا آنکه روزی در خیابان با دیدن تابلوی پارچه‌ای در کنار در ورودی یک خانه محقر توجهش جلب می‌شود. در این نوشته نام احمد سورخان یک مرتاض هندی اعلام شده که آینده و گذشته را پیش‌بینی می‌کند. ماشاءالله از او می‌خواهد روح وی را به دوران‌ هارون‌الرشید ببرد و مرد مرتاض با روشن کردن شمع‌های رنگارنگ و حرکاتی او را به قرن دوم هجری می‌برد.

از همین‌جاست که داستان و حوادث قصه شروع می‌شود و وی خود را در شهر بغداد و کنار رود دجله می‌بیند و متوجه می‌شود در دوران هارون‌الرشید قرار دارد.

در این داستان ساختار سیاست و قدرت در نظام خلفای عباسی با زبان قصه مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد. ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی به صورت عریان مطرح می‌شود. خشونت و سبعیت آن دوران در قالب فردی مانند «مسرور» که جلاد دربار هارون‌الرشید است، نشان داده می‌شود و انتقادی گزنده است و البته داستان جنبه خنده‌آوری نیز دارد و تلخی‌های محیط به شیوه شیرین مطرح می‌شود.

مناسبات حاکم بر جامعه و ساختار قدرت، موجب می‌شود یک دربان ساده بانک که با این مناسبات درگیر است و با اهل آن دوران در محیط دربار و جامعه شهری اجباراً زندگی می‌کند، باید انواع آزارها و جفاهای محیط را انتظار کشیده و قادر به ایجاد ارتباط نیست. هزاران بلا و مصیبت را تحمل می‌کند و سعی دارد از بروز برخی فجایع مانند کشته شدن جعفر برمکی به دست مسرور جلوگیری کند ولی ناتوان است و تنها مجبور است خود را برابر حوادث حفظ کند.

در پایان داستان از این رؤیای کابوس‌گونه بیدار شده و جان به در می‌برد ولی نشانه آن دوران که انگشتری بسیار گرانبها و بزرگ است را در دست دارد و همین موجب شهرت او و جلب توجه اطرافیانش در بانک می‌شود و عده‌ای قصد دارند از موقعیت او به نفع خود بهره‌برداری کنند.

به هر حال باید تا پایان مجموعه «قهوه تلخ» که داستان آن به طور کامل بیان می‌شود منتظر ماند و آنگاه آن را بیشتر مورد بحث قرار داد.


منابع

‎«‏"پایگاه اینترنتی تابناک"». ‏آخر داستان «قهوه تلخ» لو رفت ؟، ‏۰۴ آبان ۱۳۸۹